هیئت دانشجویی متوسلین به چهارده معصوم (علیهم السلام)

این وبلاگ متعلق به هییت متوسلین به چهارده معصوم دانشگاه سیستان و بلوچستان می باشد

هیئت دانشجویی متوسلین به چهارده معصوم (علیهم السلام)

این وبلاگ متعلق به هییت متوسلین به چهارده معصوم دانشگاه سیستان و بلوچستان می باشد

۳ مطلب با موضوع «دفاع مقدس» ثبت شده است


شهردار که بود ، به کار گزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول کارگرهای دفتر. بی سرو صدا، طوری که خودشان نفهمند.

 

حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند. مثل مادر خودشان هم دوستش داشتند. رفتیم خانه شان ؛ بیرون شهر. بهم گفت « همین جا بشین من می آم.» دیر کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست. داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهر های ناتنیش را . گفت « من این جا دیر به دیر می آم. می خوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم.»

 

شهر دار ارومیه که بود، دوهزار و هشت صد تومان حقوق می گرفت. یک روز بهم گفت« بیا این ماه هرچی خرجی داریم رو کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه فقیر.» همه چی را نوشتم ؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ. آخر ماه که حساب کردیم، شد دوهزار و ششصد و پنجاه تومان. بقیه ی پول را داد لوازم التحریر خرید، داد به یکی از کسانی که شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند. گفت « اینم کفاره ی گناهای این ماهمون.»

 

باران خیلی تند می آمد. به م گفت « من می رم بیرون» گفتم « توی این هوا کجا می خوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم . بالاخره گفت « می خوای بدونی؟ پاشو تو هم بیا. » با لندروز شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچه هایش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچه صاف می رفت توی یکی از خانه ها. در خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما راکه دید، شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار. می گفت « آخه این چه شهردایه که ما داریم؟ نمی آد یه سری به مون بزنه ، ببینه چی می کشیم.» آقا مهدی بهش گفت «خیله خب پدرجان . اشکال نداره . شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟» پیرمرد گفت « برید بابا شماهام! بیلم کجا بود.» از یکی از هم سایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی های اذان صبح توی کوچه ، راه آب می کندیم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۰
هیئت چهارده معصوم دانشگاه زاهدان



تاریخ تولد : 1330/02/08

تاریخ شهادت : 1358/05/16

محل ترور : جاده خاش – ایرندگان

کشور : ایران

شهر : قهنویه سمیرم

گروه ترورکننده : سازمان تروریستی منافقین


فرازی بر زندگی نامه شهید ولی الله نیکبخت:


 شهید ولی الله نیکبخت،


فرماندارشهرستان« نیک شهر»در استان سیستان وبلوچستان شهید، مهندس« ولی الله نیکبخت» در سال 1330 در روستای« قهنویه» از توابع شهرستان «مبارکه» در استان «اصفهان» دیده به جهان گشود. در دوران کودکی همراه خانواده به «اصفهان» عزیمت کرد و در آن شهر کهن و هنرپرور به تحصیل پرداخت. پدرش مردی بود تهیدست که به دلیل تنگناهای معیشتی، روستا را رها کرد و به امید بهبود وضع زندگی رهسپار« اصفهان» شد و به کسب و کار پرداخت.« ولی الله» دوران تحصیلی ابتدایی تا متوسطه را با موفقیت کامل پشت سر نهاد. پس از گرفتن دیپلم و موفقیت در کنکور سراسری، راهی دانشگاه« شیراز» شد و تا اخذ دانشنامه «کارشناسی ارشد» در رشته برق و الکترونیک در آن دانشگاه ادامه تحصیل داد. احراز رتبه اول در دوره کارشناسی ارشد، زمینه را برای تحصیل وی در دانشگاه« مینه سوتا» در«آمریکا» فراهم ساخت؛ اما او از رفتن به غرب چشم پوشید و در دانشگاه «سیستان و بلوچستان» به فعالیت علمی پرداخت. در سال 1354 شریک زندگی اش را بر گزید؛ بانو، همسر و همسنگری که در همه فراز و نشیبهای زندگی، نه تنها سد راه فعالیت او نگشت، بلکه پشتیبان و تشویق کننده اش هم بود. ثمره این پیوند دو فرزند است که هر دوی آنها به حق، وارث پارسایی و دانش پدرند. فعالیت علیه رژیم پهلوی را در دوران دانشجویی آغاز کرد. او تخصص خویش را در خدمت انقلاب قرار داد و با عضویت در انجمن اسلامی ایفای نقش می کرد. در دوران خدمت در «سیستان و بلوچستان»، «کمیته انقلاب اسلامی»(سابق)، «جهاد سازندگی»(سابق) و دانشگاه «سیستان و بلوچستان»، سه سنگری بودند که« نیکبخت» در آنها علیه نا امنی، فقر و جهل به مبارزه بر خاست. او زندگی اش را وقف خدمت به انقلاب کرده بود و در این راه شب و روز نمی شناخت. آسایش و آرامش در قاموس رفتار وی معنا نداشت و پیوسته در راه بهبود وضعیت زندگی محرومان و جلب رضایت خداوند تلاش می کرد. هر گاه که سخن از کار و خدمت به میان می آمد، آن دانشور درد آشنا مضمون گفتار امیر المومنین« علی (ع)» را یاد آور می شد و می گفت:« خدا از انسانهای آگاه و عالمان متعهد پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده ساکت ننشینند؛ و من نمی توانم آرام بگیرم.» عمده فعالیتهای شهید «نیکبخت» در دوران حضور در استان« سیستان و بلوچستان» به قرار ذیل است: - فعالیت در راستای تامین نظم و بر قراری امنیت و تشکیل کمیته های انتظامات، امداد، اطلاعات و تبلیغات با همکاری روحانیون، نظامیان طرفدار انقلاب و جوانان انقلابی. - تلاش برای دستگیری عوامل ساواک و حفظ اموال و پروندهای موجود در آن. - کوشش برای تاسیس نهادهای انقلابی همچون سپاه پاسداران انقللاب اسلامی و جهاد سازندگی. - تلاش برای تامین امنیت مرزها و راهها و سرکوب اشرار و ضد انقلاب. - جلو گیری از فعال شدن گروهکهای ضد انقلاب و پیشگری از تکرار حوادث کردستان و بلوچستان. - ایجاد روحیه تفاهم و همکاری میان نهاهای انقلابی و« ارتش»،« ژاندارمری و شهربانی»(سابق). - زمینه سازی برای رسانیدن کمکهای لازم به منطقه. اما اشرار و بد خواهان انقلاب اسلامی که چشم دیدن جوانی چنین خدوم را در« سیستان و بلوچستان» نداشتند، در مرداد ماه 1358 در حالیکه 28 بهار از عمر شریفش نگذشته بود ، با افطاری خونین در ماه مبارک رمضان، آخرین برگ زندگی اش ورق خورد و خون پاک آن دلسوز محرومان در کنار همسنگر اهل تسنن او یعنی «امام بخش ریگی»، بر زمین ریخت. در سوگ شهید نیکبخت همه مردم استان« سیستان و بلوچستان» داغدار شدند. پیر و جوان و فارس و بلوچ گریستند و نخستین جلوه های وحدت میان شیعه و سنی در هنگام تشییع پیکر پاکش به نمایش گذاشته شد. 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۰۸
هیئت چهارده معصوم دانشگاه زاهدان


تولد و کودکی

به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را – که بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات سیاسی شد. 

فعالیت های سیاسی – مذهبی

پس از اخذ دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد. شهید باکری در طول فعالیت های سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواک) تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل کشور فعال شود.

شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) – در حالی که در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیت های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد. 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی 

بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت. ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد. 

شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیت های شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.


بقیه در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۰۰
هیئت چهارده معصوم دانشگاه زاهدان